نویسندگان:
نجمه حسینی سروری (1)
تهمینه سالاری (2)

 

چکیده

«اعترافات غلامان»، نوشته‌ی حمیدرضا شاه‌آبادی، رمانی است درباره‌ی زندگی امام رضا (علیه السلام) که در نهمین دوره‌ی کتاب سال شهید غنی‌پور، به عنوان بهترین زندگی‌نامه‌ی داستانی نوشته شده برای نوجوانان انتخاب شده است. پژوهش حاضر به بررسی وجوه روایتی در این اثر بر اساس نظریه‌ی «تزوتان تودوروف» می‌پردازد. منظور از وجوه روایتی در این نظریه، جنبه‌های مختلف حاکم بر روابط میان شخصیّت‌های داستان است و از آنجا که شخصیّت یکی از عناصر اصلی هر داستان است، درک ارتباط متقابل شخصیّت‌های داستان در شناخت سازوکار داستان و چگونگی شکل‌گیری آن ضروری به نظر می‌رسد.
این پژوهش می‌کوشد که با بهره‌گیری از مفهوم وجوه روایتی در نظریه‌ی تودوروف، چگونگی ارتباط میان شخصیت‌های داستانی در رمان «اعترافات غلامان» را توضیح دهد. یافته‌های این پژوهش، حاکی از آن است که اساس شکل‌گیری این داستان، مبتنی بر کارکرد وجه تمنایی است و این بدان معناست که تکیه‌ی نویسنده در روایت داستان، بر شخصیت‌های داستانی است و نه بر رخدادها. به نظر می‌رسد که این شکل روایت و تأکید بر نقش شخصیت‌ها در داستان، با توجه به گروه سنی مخاطبان، با نوع داستان (زندگی‌نامه‌ی داستانی) و با هدف نویسنده از نگارش داستان همخوانی دارد.

1- مقدّمه

«اعترافات غلامان»، نوشته‌ی حمیدرضا شاه‌آبادی، رمانی است درباره‌ی زندگی امام رضا (علیه السلام) که به عنوان بهترین اثر در نهمین دوره‌ی کتاب سال شهید غنی‌پور در بخش زندگی‌نامه‌های داستانی نوشته شده برای نوجوان برگزیده شده است. راویان اثر، غلامان جنگی آل عباس و مأمون هستند که ماجرای آوردن امام رضا (علیه السلام) از مدینه به مرو و آنچه را در سه سال ولایتعهدی آن حضرت بر آنها گذشته است، روایت می‌کنند. کتاب، شامل ده فصل است و هر فصل از زاویه‌ی دید یکی از غلامان روایت می‌شود؛ سرکرده‌ی غلامانی که امام را از مدینه به مرو می‌آورند، غلام کاتب دارالحکومه، غلام جاسوسی که شب و روز مراقب امام است، غلامی که در روز نماز باران را همراهی می‌کند، غلامی که در شرابخانه کار می‌کند، غلام جنگی که روز عید فطر مراقب امام است و ... .
نویسنده می‌کوشد تا از طریق روایت‌های موازی غلامان دستگاه خلافتی عباسیان، سیاست ظالمانه و مزورانه‌ی عباسیان و بویژه مأموران را در برخورد با خاندان عصمت و طهارت و بخصوص حضرت امام رضا (علیه السلام)، مردم و حتّی درباریان طرف مشورت خود به تصویر بکشد؛ علاوه بر این، ایستادگی امام (علیه السلام) در مقابل ظلم دستگاه خلافت عباسی، عشق توده‌ی مردم به امام رضا (علیه السلام) و نفوذ آن حضرت بر دل‌های مردم و ترس خلیفه از این قدرت معنوی و نیز قداست و پاکی و کرامات آن حضرت، از دیگر موضوعاتی است که نویسنده از خلال روایت غلامان دربار عباسی بر آنها تأکید می‌کند.
در این کتاب، تاریخ دستاویزی است برای روایت داستان و هرچند تاریخ، یکی از قدیمی‌ترین ساحت‌های روایت است و با وجود اینکه تاریخ‌نگار و داستان‌نویس، هر دو با یک مسئله‌ی اساسی روبه رو هستند و آن اینکه «نشان دهند چگونه موقعیتی که در آغاز یک مجموعه‌ی زمانی رخ می‌دهد، در پایان به موقعیتی دیگر می‌انجامد» (مارتین، 1382: 49)، چنین به نظر می‌رسد که منشأ روایت تاریخی و داستانی کاملاً از هم جداست.
راوی تاریخ، گزارشگر رخدادی واقعی است که در جهان خارج از متن و در گذشته اتفاق افتاده است و هرچند گزینش رویدادها و چگونگی پرداخت آنها در حیطه‌ی اختیار اوست، هرگز نمی‌تواند به عنوان دانای کل مطلق و یا حتّی خنثی، رخدادها را روایت کند. وی به ذهن و عواطف شخصیّت‌ها دسترسی ندارد و نیز نمی‌تواند به عنوان راوی اوّل شخص در متن حضور داشته باشد، مگر زمانی که در عالم واقع و در دنیای خارج از متن نیز درگیر یا شاهد رویدادها بوده باشد؛ امّا در یک داستان، «دنیای نمایان در اثر هر قدر هم واقعی باشد، نمی‌تواند از نظر زمانی و مکانی با دنیای واقعی که این نمود و نویسنده و آفریننده‌ی این نمود، در آن واقع می‌شوند، یکسان فرض شود.» (باختین، به نقل از تودوروف، 1377: 107)
راوی روایت داستانی، «داستان را به عنوان امری واقعی تعریف می‌کند» (ریما مکاریک، 1383: 132)، امّا امر واقع در داستان، با واقعیت تاریخی تفاوت دارد؛ «امر واقع در روایت داستانی، حاصل فن است نه مشاهده‌ی واقعیت» (مارتین، 1382: 30) و هر رخدادی در این نوع روایت، صرفاً در چارچوب متن واقعیت دارد (احمدی، 1370: 285)؛ بنابراین، راوی روایت داستانی، گزارشگر واقعیت نیست؛ بلکه دغدغه‌ی اصلی او، واقع‌نمایی امر محتمل است.
در اینجا، واقع‌نمایی رابطه‌ی سخن و مصداق نیست؛ بلکه رابطه‌ای است میان سخن با آنچه خواننده باور می‌کند و این باور، از جهتی در گرو این است که «آیا واقعیت متن، با قاعده‌های ژانر ادبی که متن در چارچوب آن جای گرفته است، خوانا هست یا نه» (همان)؛ به عبارت دیگر، واقع‌نمایی در یک متن داستانی، حاصل شگردهایی است که راوی، در محدوده‌ی یک نوع ادبی خاص برمی‌گزیند تا رویدادهای محتمل را واقعی جلوه دهد؛ بنابراین، واقعیت در روایت داستانی، امر محتمل واقع‌نمایی شده یا هر رویدادی است که متن، به عنوان یک ساختار مستقل، منسجم و به هم پیوسته وجود آن را برمی‌تابد و در زنجیره‌ی رخدادهای متن حضوری موجه دارد.
اعتراف غلامان، روایتی داستانی است که نویسنده‌ی آن، با تکیه بر مستندات تاریخی و روایت آنها از زبان غلامان خلیفه، می‌کوشد تا با روایت داستان، توجّه گروه سنی خاصی از مخاطبان را به رویدادهای مستند تاریخی جلب کند؛ بنابراین، می‌توان اثر را به عنوان یک متن روایی، و نه تاریخی، و بر اساس آموزه‌های روایت‌شناسی بررسی کرد و با نشان دادن شگردهایی که راوی داستان برای بازنمایی واقع‌نمای امر محتمل انتخاب می‌کند، مناسبات ساختاری اثر و میزان توفیق آن را بررسی کرد.

1-1- بیان مسئله

نظریه‌ی روایت (روایت‌شناسی)، شعبه‌ای فعال از نظریه‌ی ادبی است و هدف نهایی آن، کشف الگوی جامع روایت است که تمامی روش‌های ممکن روایت داستان‌ها را دربرمی‌گیرد. این شکل بررسی روایت‌ها، از دیرباز مورد توجّه ساختارگرایان قرار گرفته است چون «عرصه‌ی روایت، از این جهت که از یک طرف به اسطوره می‌رسد و از طرف دیگر به رمان مدرن ضمن آنکه برخی ویژگی‌های ساختاری را حفظ می‌کند- عرصه‌ای بسیار عالی برای بررسی ساختارگرایان است.» (اسکولز، 1379: 91)
بررسی ساختارگرایانه‌ی متن، نقشی مانند نحو در گفتمان ایفا می‌کند؛ «نحو درباره‌ی این که یک جمله چه معنایی دارد، سخن نمی‌گوید بلکه به چگونگی حصول معنایی می‌پردازد» (گرین و لبیهان، 1383: 14) و هدف بررسی‌های ساختارگرایانه‌ی روایت نیز چگونگی حصول معنا در متن است.
هدف این نوشته، بررسی یکی از رمان‌های موفق نوشته شده برای نوجوانان در سال‌های اخیر است. این بررسی مبتنی بر آموزه‌های روایت‌شناسی ساختارگراست؛ بنابراین، هدف از این شکل بررسی، توضیح و ارزشگذاری معناهای موجود در متن نیست؛ بلکه می‌کوشد تا چگونگی ارائه‌ی معنا در متن را توضیح دهد؛ به این منظور، از مبحث وجوه روایتی در نظریه‌ی روایت‌شناسی «تودوروف» بهره می‌گیرد تا با توضیح چگونگی روابط میان شخصیّت‌های داستان، به مسائلی از این دست پاسخ دهد: «متن چگونه در قالب کارکرد وجوه روایتی مختلف و ارتباط میان آنها، معنادار می‌شود؟»، «کدام یک از وجوه روایتی، عامل اساسی شکل‌گیری، آغاز، تداوم و پایان داستان است؟»، «وجه غالب روایتی داستان، در معنادار شدن رخدادهای روایت و کنش‌های اشخاص داستان چه نقشی ایفا می‌کند؟»، «تأکید روایت بر رخدادهاست یا بر اشخاص داستانی و در نهایت، شیوه‌ی ارائه‌ی معنا در متن، با هدف نهایی متن همخوانی دارد یا نه؟»

2-1- پیشینه‌ی تحقیق

در زمینه‌ی بررسی متن‌های روایی فارسی بر اساس نظریه‌های ساختارگرا و بویژه نظریه‌ی روایتی تودوروف، در قالب پایان‌نامه و مقاله، پژوهش‌های قابل توجّهی صورت گرفته است که از جمله‌ی آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
- حسینی سروری و صرفی (1389) و (1385)، در دو مقاله‌ی جداگانه، وجوه روایتی را در روایت‌های هزار و یک شب و سندبادنامه بررسی کرده‌اند.
- مدبّری و حسینی سروری (1388) و نیز طالبیان و حسینی سروری (1385)، با استناد به نظریه‌ی تودوروف، به بررسی نوع‌شناسی داستان‌های ایرانی و سندبادنامه پرداخته‌اند.
- فلّاح، امیری خراسانی، صرفی و بصیری (1387)، ساختار روایت در هفت پیکر را بررسی کرده‌اند.
- پارسا و طاهری (1391)، بررسی وجوه روایتی در حکایت‌های مرزبان‌نامه را بر اساس نظریه‌ی تزوتان تودوروف، موضوع پژوهش خود قرار داده‌اند.
- مشتاق مهر و کریمی قره بابا (1387)، به بررسی روایت شناسانه‌ی داستان‌های کوتاه محمدعلی جمال‌زاده پرداخته‌اند.

3-1- ضرورت و اهمیّت تحقیق

«اعتراف غلامان»، نمونه‌ای از داستان‌های نوشته شده در زمینه‌ی ادبیّات پایداری برای نوجوانان است که مخاطبان خود را با مبارزات و سیره‌ی امام رضا (علیه السلام)، به عنوان یکی از اسوه‌های مبارزه، تقوا، اخلاق و دین‌مداری، آشنا می‌کند؛ بنابراین، اهمیّت تألیف چنین داستان‌هایی و نقش آنها در رشد فکری، معنوی و اخلاقی نوجوانان هرگز محل تردید نیست؛ امّا صرف نظر از موضوع داستان، شیوه‌های پرداخت و روایت داستان، در ماندگاری اثر و تأثیری که بر مخاطبان خود می‌نهد، مهم و تعیین کننده است به این جهت، در بررسی داستان، تنها توجّه به موضوع و درونمایه‌ی اثر کافی نیست، بلکه شیوه‌ی ارائه‌ی موضوع در قالب داستان، به عنوان عامل مهم در پرداخت داستان و جذب مخاطب خاص، باید مورد توجّه قرار گیرد.
در این مقاله، داستان «اعتراف غلامان» به منظور بررسی چگونگی ارائه‌ی معنا در اثر بررسی خواهد شد و به این منظور، روابط میان اشخاص داستان، با توجّه به نظریه‌ی تودوروف در باب وجوه روایتی، مدنظر قرار خواهد گرفت. از آنجا که نظریه‌ی تودوروف یکی از دیدگاه‌های جامع در باب شناخت سازوکار روایت‌هاست و مهم‌تر از آن، با مطرح کردن وجوه روایت، روشی منسجم، روشن و مشخّص برای بررسی روابط میان اشخاص داستان ارائه می‌دهد، روشی مناسب برای بررسی روایت‌های داستانی است. این شکل بررسی، مخاطب را در دریافت بهتر اثر یاری می‌دهد و علاوه بر اینکه در تشخیص میزان توفیق اثر در به کارگیری شیوه‌های روایت و پرداخت شخصیّت‌ها سودمند است، می‌تواند در شناخت بهتر آثار نوشته شده درباره‌ی زندگی ائمه‌ی اطهار و دریافت میزان توفیق نویسندگان چنین داستان‌هایی در جذب مخاطب خاص راهگشا باشد.

2- بحث

ساختارگرایی ادبی را از لحاظ تاریخی به دو مرحله تقسیم می‌کنند: «نخست جنبش شکل‌گرایی روسی در نخستین دهه‌های سده‌ی بیستم که موضوع اصلی آن، شکل اثر ادبی بود و سپس ساختارگرایی نوین که در نیمه‌ی دوم این سده در فرانسه گسترش یافت و بررسی ساختار متن ادبی از دستاوردهای آن بود» (اخلاقی، 1377: 22) از دیدگاه ساختارگرایان، ادبیّات نظام ویژه‌ای از زبان است؛ «نظامی که قوانین، ساختارها و ابزار خاص خود را دارد که باید به مطالعه‌ی آنها پرداخت.» (محمّدی، 1378: 57) در واقع «این مطالعات ادبی، سعی دارد تا معلوم سازد که ما چگونه به درک متن می‌رسیم و افزون بر این عملیّات، تعبیری که ادبیّات به مثابه یک نهاد، مبتنی بر آنهاست، چه می‌تواند باشد؟» (کالر، 1382: 11)
از نظر ساختارگراها، درک روایت وابسته به دریافت مجموعه‌ای از قراردادهاست و روایت‌شناسی، تلاشی است برای یافتن قواعد و دستور عام روایت در تمام اشکال آن و در مرحله‌ی بعد، برای مشخص کردن انواع گوناگون روایت که به قول بارت «پیش از هر چیز، مجموعه‌ی شگفت‌انگیزی از ژانرهاست» (بارت و دیگران، 1388: 170) و «شیوه‌ای اصلی است که از طریق آن انسان‌ها، تجربه‌های خود را درون رشته رخدادهایی سامان می‌دهند که از نظر زمانی پرمعنا و با اهمیّت است.» (آسابرگر، 1380: 24).
علی رغم تنوّع شکل‌های روایت، روایت‌شناسان غالباً لفظ روایت را به طور خاص، به دسته‌ای از آثار خلّاقه اطلاق می‌کنند که «زنجیره‌ای از رخدادهاست که در زمان و مکان واقع شده است» (لوته، 1388: 9) و بیشتر آن را محدود به قصه (ادبیّات داستانی) می‌دانند (ن. ک: احمدی، 1370 و اخوّت، 1371: 8) و روایت‌شناسی «مجموعه‌ای از احکام کلّی درباره‌ی ژانرهای روایی، نظام‌های کلّی بر روایت (داستان‌گویی) و ساختار پیرنگ است (ریما مکاریک، 1385: 149) و هدف نهایی آن، عبارت است از «کشف الگوی عام روایت که همه‌ی شیوه‌های ممکن گفتن داستان را دربر بگیرد و شاید بتوان گفت الگویی است که تولید معنا را ممکن می‌کند» (برتنز، 1382: 99).
هرچند هدف همه‌ی نظریه‌های روایت در دوران ساختارگرا، توصیف همه شمول‌ترین ساختار زیرین روایت‌ها است، در عمل، هریک از روایت‌شناسان اشکال ساختاری متفاوتی را معرفی کرده‌اند و به علاوه، این ساختارهای زیرین متفاوت، هریک، هدفی متفاوت با دیگران دارد و سطح متفاوتی از انتزاع را ایجاب می‌کند. «نظریه‌های روایت بر پایه‌ی اینکه روایت را پی‌رفتی از کنش‌ها بدانیم یا گفتمانی برساخته‌ی راوی یا فرآورده‌های لفظی که خواننده به آن نظم و معنا می‌بخشد، به سه دسته‌ی مختلف قابل تقسیم هستند» (چندلر، 1387: 58) و نظریه‌ی روایتی تودوروف به دسته‌ی نخست تعلق دارد و در واقع، ادامه دهنده و تکمیل کننده‌ی ریخت‌شناسی پراپ در حوزه‌ی معناشناسی و نشانه‌شناسی است.

1-2- شرح مختصر نظریه‌ی روایتی تودوروف

تودورف در نظریه‌ی خود از مفهومی بسیار کلی آغاز کرده است: اینکه بنیان تجربی همگانی‌ای وجود دارد که فراتر از حد هر زبان و حتی هر نظام دلالت گونه‌ی خاصی می‌رود و تمام آنها را سرچشمه‌ی یک دستور زبان یکه و نهایی توجیه می‌کند. (احمدی، 1375: 334) وی درباره‌ی این دستور نهایی می‌نویسد: بی‌تردید، دستوری جهانی وجود دارد که زیربنای همه‌ی زبان‌هاست. این دستور جهانی، منشأ همه جهانی‌هاست و حتی خود انسان را برای ما تعریف می‌کند (تودوروف به نقل از سجودی، 1383: 78) و اضافه می‌کند: «در صورتی که وجود دستور زبان جهانی را بپذیریم، ناگزیر دیگر نباید آن را تنها محدود به زبان بدانیم.» (تودوروف، به نقل از اخوّت، 1371: 254) به این ترتیب، تودوروف به یک دستور جهانی اعتقاد دارد که وجه تشابه زبان و روایت (و دیگر جهانی‌ها) است.
از نظر تودوروف و دیگر ساختارگرایان، در کلیه‌ی روایت‌های در قالب زبان، مشابهت‌های ساختاری چشمگیری چه با دستور زبان‌های ما و چه با یکدیگر مشهود است (اسکولز، 1379: 159)؛ این مشابهت، زمینه‌ی اصلی پژوهش تودوروف در تجزیه و تحلیل روایت است. پژوهش تودوروف درباره‌ی داستان‌های دکامرون، نوشته‌ی بوکاچیو در اواخر قرون وسطی، تلاش جالب توجّهی است برای رسیدن به این مقصود؛ یعنی: دست‌یابی به ساختار عام روایت و در نهایت تدوین دستور زبان روایت.
تجزیه و تحلیل حکایت‌های دکامرون توسط تودوروف، شباهت حیرت‌انگیزی با پاره‌های گفتمان، یعنی: اسم خاص، فعل و صفت دارد (ایوتادیه، 1378: 280). در این تحلیل دستوری، شخصیّت‌ها به مثابه‌ی اسم، خصوصیات آنها به عنوان صفت و اعمال آنها به منزله‌ی فعل قلمداد می‌شود. «بدین ترتیب، هریک از داستان‌های دکامرون را می‌توان نوعی جمله‌ی بسط یافته به شمار آورد که این واحدها را به شیوه‌های گوناگون ترکیب می‌کند.» (ایگلتون، 1368: 145) اساس کار تودوروف بررسی نحوی روایت است و به این منظور، ابتدا متن را به کوچک‎‌ترین واحدهای روایی، تجزیه می‌کند که عبارتند از:
الف- گزاره: کوچک‌ترین واحدهای روایی است و «از لحاظ ساختاری برابر با یک جمله‌ی مستقل.» (احمدی، 1370: 83)
ب- پی‌رفت: واحد بزرگ‌تر از گزاره و خود شامل چند گزاره (تودوروف، 1379: 91) و فی نفسه یک حکایت کوچک است.
در مرتبه‌ی بعد، تودوروف گزاره‌ها را به واحدهای سازنده‌ی آنها تجزیه می‌کند. واحدهای گزاره همان اجزای کلام هستند و چون هریک مناسبات ویژه‌ای با فعل دارند، «با نقش‌های نحوی ویژه‌ی زبان تفاوتی ندارند.» (سجودی، 1384، 70) بر این اساس، تودوروف اجزای کلام را در سه رده‌ی اسم (شخصیّت)، فعل (کنش) و صفت (ویژگی) جای می‌دهد.
پس از تجزیه‌ی سازه‌های گزاره به کوچک‌ترین عناصر تشکیل دهنده‌ی آنها، تودوروف با توجّه به مقوله‌های ثانویه‌ی دستور زبان (ویژگی‌هایی نظیر وجه، معلوم و مجهول و ...)، دسته‌ای از وجوه روایتی را مورد توجّه قرار می‌دهد که بیانگر ارتباط‌های شخصیّت‌های قصه است و ابتدا، به تقابل وجه اخباری و تمامی وجوه دیگر اشاره می‌کند. «وجه اخباری، حالت تمام گزاره‌هایی است که فعل در آنها واقعاً به انجام رسیده است و اگر وجهی اخباری نیست، به این دلیل است که فعل، واقعاً انجام نشده است و فقط عملی بالقوه است، به طور مجازی.» (اخوّت، 1371: 260) تودوروف، تمام وجوه غیراخباری را بر این اساس که با خواست بشر تطابق دارد یا نه، به دو گروه تقسیم می‌کند: «وجه خواستی» و «وجه فرضی». هریک از این دو نوع نیز شامل دو زیرگروه است. وجه خواستی، شامل دو وجه «الزامی و تمنایی» و وجه فرضی، شامل دو وجه «شرطی و پیش‌بین» است.
هریک از این وجوه روایتی، بر نوعی از ارتباط میان شخصیّت‌های قصه تأکید می‌کند و بررسی این ویژگی روایت‌ها در درک ساختار روایت و پیکربندی آن و نیز در شناخت ارتباط‌های میان اشخاص که قصه بر شالوده‌ی آن پی‌ریزی می‌شود، مؤثر خواهد بود.

2-2- بررسی وجوه روایتی اعترافات غلامان

1-2-2- وجه اخباری:

قضیه‌های اجباری، آنهایی هستند که فعل در آنها واقعاً انجام شده است و به رخدادهایی اشاره می‌کند که در گذشته روی داده‌اند. اغلب گزاره‌های «اعترافات غلامان» از نوع اخباری و نتیجه‌ی تحقّق وجه تمنایی روایت و یا تمهیدی برای تحقّق این وجه هستند و با فعل گذشته بیان می‌شوند، بویژه گزاره‌های آغاز و پایان روایت که به عنوان امری محقّق، داستان بر شالوده‌ی آنها پی‌ریزی می‌شود؛ به عنوان مثال، گزاره‌هایی مانند: خلیفه آرام گرفت، کمی قدم زد و سپس فریاد کشید: او را برگردانید، بگویید حرکت در این هوای گرم، به حالت مضر است. برش گردانید. (شاه آبادی، 1387: 75)
- خلیفه خشمگین گفت: شورش‌های علویان در عراق و حجاز فروکش کرده چون ما آن را به مرو آورده‌ایم! (همان: 76)
- علی بن موسی، تنها نوک چوبدستی‌اش را به زمین می‌زد و خلاف جهت جمعیّت، به سختی جلو می‌رفت، مردم با صدای لرزان همچنان اعتراض می‌کردند. (همان: 72)
- ولوله‌ای میان جمعیت برخاست. از جا بلند شدم و لب بام رفتم. کاروان مهمان خلیفه از راه رسیده بود، هودجی بر استری سفید نشانده بودند که به حتم، علی بن موسی میانش نشسته بود (همان: 39).

2-2-2- وجه خواستی:

وجهی است که با خواست جامعه یا شخصیّت داستان تطبیق دارد؛ به عبارت دیگر، این خواست یا جنبه‌ی اجتماعی دارد یا جنبه‌ی فردی و به دو زیرمجموعه‌ی الزامی و تمنّایی تقسیم می‌شود.
«وجه الزامی، خواستی است قانونی و غیرفردی و قانون جامعه محسوب می‌شود؛ از این رو، دارای مقامی ویژه است. این قانون، پیوسته ایجابی است و باید انجام شود. ضرورتی ندارد تا نام خاصّی بر آن نهند؛ قانون همیشه هست؛ حتّی اگر اجرا نشود و خطر بی‌آنکه خواننده متوجّه آن شود، می‌گذرد.» (تودوروف، 1379: 260) این وجه، به صورت جمله یا عبارتی در داستان نوشته نشده است؛ بلکه همواره به صورت قانونی نانوشته در داستان حضور دارد و خطر ناشی از تخطی از این قانون، پیوسته شخصیّت را تهدید می‌کند. در واقع، تخلف از این قانون، گناه شمرده می‌شود و شخصی که از آن تخطّی کند، شایسته‌‌ی مجازات است و گاه شخصیّت برای فرار از مجازات چنین گناهی، به دنبال راهکار می‌گردد و اگر بتواند قانون را به نفع خود تغییر دهد، پاداش می‌گیرد؛ ولی در صورتی که این راهکار او برای نجات از مجازات به نتیجه نرسد، الزاماً مجازات می‌شود.
وجه تمنّایی با توجه به آرزوهای شخصیّت صورت می‌پذیرد، به عبارت دقیق‌تر، هر عمل، از این میل (خواسته) متأثّر است که هرکس می‌خواهد خواستنش برآورده شود.» (اخوّت، 1371: 261) بنیان اغلب داستان‌ها و بخصوص داستان‌های معاصر و زندگی نامه‌ای، بر پایه‌ی وجه تمنّایی یا خواسته و آرزوی اشخاص نهاده شده است. افراد بر اساس خواسته و آرزوی خود، در پی تحوّل و دگرگونی شرایط و وضعیّت کنونی خود هستند و قوانین الزامی را زیر پا می‌گذارند و بدین صورت، رخدادهای داستان شکل می‌گیرد.
در روایت «اعتراف غلامان»، قانونی که از سوی حاکمیت الزام‌آور تلقی می‌شود، با وجه تمنایی آمیختگی دارد. قانون، اطاعت بی‌چون و چرا از خلیفه وقت و به طور عام، خلافت عباسیان و مأمون را الزام‌آور می‌داند و در عین حال، این قانون با خواسته‌ی شخصیّت داستان، یعنی خلیفه، کاملاً همخوانی دارد؛ یعنی ادامه‌ی خلافت بلامنازع خلیفه، در گرو قطعیت قانونی است که خلیفه آن را خواستار است و می‌کوشد تا با تمسّک به دستورهای دین، آن را حتمی و لازم‌الاجرا قلمداد کند؛ امّا خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوستداران آنها، مشروعیت این قانون خلیفه ساخته را نمی‌پذیرند؛ بنابراین، خلیفه (مأمون) دو راه پیش رو دارد: یا باید در مقابل خواسته‌ی مخالفان خود بایستد و با استناد به قانونی که خود و حکومتش آن را قطعی و تخلف‌ناپذیر جلوه می‌دهند، مخالفان حکومت خود را سرکوب کند و یا راهی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود و جلب توجّه مخالفانش بیابد.
به این ترتیب، ادامه‌ی روایت به دو صورت ممکن می‌شود. غلبه‌ی وجه تمنایی و قانون خودساخته‌ی مأمون در مقام خلیفه، بر خواسته‌ی مخالفانش و یا جلب توجّه مخالفان و وضع قانون جدیدی که دوستداران خاندان پیامبر نیز بر اساس آن، حق حکومت بی‌چون و چرای خلیفه‌ی وقت را به رسمیت می‌شناسند امّا چنان که از روایت «اعتراف غلامان» برمی‌آید، به دلیل محبوبیّت اهل بیت حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بویژه امام رضا (علیه السلام)، اتخاذ شیوه‌ی اوّل (سرکوب مخالفان) نمی‌تواند خلیفه را به خواست خود برساند؛ بنابراین، مأمون راه دوم را انتخاب می‌کند و در وهله‌ی اوّل می‌کوشد تا به وسیله‌ی ولایتعهدی امام (علیه السلام)، راهی برای رسیدن به خواست خود بیابد. به این وسیله، خلافت او به دلیل پیوند با خاندان عصمت و طهارت، مشروع به نظر می‌رسد و قانون اطاعت از حق حاکمیت بی‌چون و چرای خلیفه برای همه‌ی آحاد جامعه‌ی اسلامی، لازم‌الاجرا تلقی می‌شود.
پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا (علیه السلام)، به معنای برآرده شدن خواست مأمون و تثبیت قانون و وجه الزامی بر سیر روایت است. در ادامه‌ی روایت، امام رضا (علیه السلام) برای اصلاح وضع مسلمانان و برپایی احکام دین، با مأمون به مخالفت برمی‌خیزند و مأمون که خلافت خود را تثبیت شده تلقی می‌کند و حضور امام رضا (علیه السلام) را تهدیدی برای ادامه‌ی خلافت خاندان خود می‌داند، تصمیم می‌گیرد که امام (علیه السلام) را به قتل برساند امّا بدیهی است که نمی‌تواند این عمل را آشکار انجام دهد؛ چون قطعاً شهادت امام (علیه السلام)، شرایط را به آنچه پیشتر بوده است؛ یعنی نپذیرفتن مشروعیت حکومت او از سوی مردم، تغییر می‌دهد؛ بنابراین، به غلامانش دستور می‌دهد تا با مسموم کردن امام، ایشان را به شهادت برسانند.
بنابراین، ادامه‌ی روایت نیز در تضاد میان خواست امام (علیه السلام) و خواست مأمون معنادار می‌شود؛ به عبارت دیگر، اینک هریک از شخصیّت‌های داستان می‌کوشد تا خواست خود را عملی کند، به معنای تلاش برای تحقّق قانونی است که از سوی هر یک از شخصیّت‌های روایت، الزامی شمرده می‌شود. قانون الزام‌آور مورد نظر مأمون و عمّال حکومت او، قانون احترام به سلطه‌ی بی‌چون و چرای خلیفه و اطاعت از آن است و قانون مورد پذیرش حضرت امام (علیه السلام)، قانونی است که موجب آن، تنها حکومت عادلانه‌ی اولاد بر حق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به رسمیّت شناخته می‌شود و اطاعت از خلیفه‌ی جابر، به هیچ عنوان جایز شمرده نمی‌شود.
شهادت امام رضا (علیه السلام) نیز وجهی دوگانه دارد. از یکسو برآورده شدن خواست آن حضرت است؛ یعنی شهادت در راه حق که پیشتر آن را پیش‌بینی کرده‌اند و از سوی دیگر، به معنای به انجام رسیدن خدعه و نیرنگ مأمون و برآورده شدن وجه تمنایی روایت است که مبتنی است بر خواست عباسیان برای ادامه‌ی خلافت و الزام‌آور دانستن آن؛ بنابراین، پی‌رفت کلی روایت را غلبه‌ی نهایی وجه تمنایی شکل می‌دهد و جالب اینجاست که غلبه‌ی وجه تمنایی، به معنای استقرار و تحکیم بی‌چون و چرای گونه‌ای از وجه الزامی است که به موجب آن، حکومت خلیفه مشروع شمرده می‌شود و مخالفت با آن، برای فرد خاطی، مجازات را در پی خواهد داشت؛ به این ترتیب، محور اصلی روایت، تضاد و کشمکش میان خواست شخصیّت‌هاست و آنچه روایت را معنادار می‌کند و از ابتدا تا انتها به پیش می‌برد، وجه تمنایی روایت است که خود وجوه الزامی روایت را مشخّص و معنادار می‌کند.
برخلاف پی‌رفت کلی روایت، یعنی چاره‌جویی مأمون برای ادامه‌ی خلافت که بر اساس کارکرد وجه تمنایی شکل می‌گیرد و به سرانجام می‌رسد، ارتباط میان دیگر شخصیت‌های داستان، بر اساس قانون مطلق اطاعت از فرامین خلیفه شکل می‌گیرد. این ویژگی، بیش از هر جا، خود را در روابط میان خلیفه و زیردستانش نشان می‌دهد؛ به عنوان مثال، فضل بن سهل، وزیر خلیفه، که نمی‌تواند طبق دستور خلیفه، از قداست، قدرت و محبوبیت امام رضا (علیه السلام) در بین مردم بکاهد و ایشان را از میان بردارد، مجازات می‌شود و به دستور مأمون به قتل می‌رسد.
در قانون دارالحکومه، غلامان ملزم به اجرای فرامین خلیفه یا هر سرکرده و صاحب امر دیگری هستند. بنابراین اصل، غلامانی که به فرامین گردن می‌نهند، پاداش می‌یابند و آنها که به هر دلیلی نمی‌خواهند و یا نمی‌توانند به فرامین امرا جامه‌ی عمل بپوشانند، مجازات می‌شوند؛ برای مثال، غلام مطبخ، به واسطه‌ی خبرچینی و لودادن کسانی که از دربار دزدی کرده‌اند، امین دارالحکومه می‌شود، غلام کاتب که فرمان‌ها را به دقت اجرا می‌کند، به عنوان کاتب دارالحکومه دست می‌یابد و غلام شرابخانه که انگور را زهرآلود کرده است، به عنوان بهترین مسئول شرابخانه انتخاب می‌شود.
همچنین غلامان ناتوان و از کارافتاده‌ای مثل غلام مطبخ که قادر نیستند خواسته‌های خلیفه را برآورده کنند، از طریق اخراج از کار، مجازات می‌شوند. این دسته از غلامان برای فرار از مجازات، غالباً به چاره‌اندیشی روی می‌آورند و در صورتی که خواست آنها عملی شود، می‌توانند همچنان به کار خود ادامه دهند و به این ترتیب، با عملی شدن وجه تمنایی روایت، قانون نانوشته‌ای جایگزین قانون قبلی می‌شود که بر مبنای آن، غلامان ناتوان از اجرای احکام خلیفه نیز می‌توانند در منصب خود باقی بمانند؛ نمونه‌ی چنین کارکردی، ماجرای الماس، غلام جنگی مأمون است که زخم پا و جراحت خود را پنهان می‌کند و به این وسیله، به کار خود ادامه می‌دهد تا اینکه در نهایت، با ضماد امام رضا (علیه السلام) شفا می‌یابد.
هرچند رابطه‌ی میان خلیفه و ارکان حکومت او بر پایه‌ی اطاعت محض شکل می‌گیرد، اطاعت کردن از فرمان‌های خلیفه، همیشه مساوی پاداش گرفتن نیست. در حقیقت قانون مطلقی که به ارتباط میان خلیفه و زیردستانش شکل می‌دهد، بیش از هر چیز مبتنی بر اراده‌ی مطلق‌العنان خلیفه است. نمونه‌ی چنین قانونی را می‌توان به روشنی در روایت فضل بن سهل، وزیر مأمون، و غلامانی که او را به قتل می‌رسانند، مشاهده کرد؛ پنج غلام دارالحکومه، بر اساس دستور مأمون، فضل بن سهل را می‌کشند و بعد، به دستور خلیفه مجازات می‌شوند.

3-2-2- وجه فرضی:

در وجه فرضی، ارتباط بین گزاره‌ها نقش مهمی دارد به گونه‌ای که نوع روابط میان شخصیّت‌ها را شکل گزاره‌ها تعیین می‌کند. وجه فرضی بر دو نوع است: الف- وجه شرطی، ب- وجه پیش‌بین.
این دو وجه، نه تنها از لحاظ خصیصه‌ی معنایی با هم یکی هستند، بلکه دارای یک ساخت نحوی ویژه‌اند؛ آنها به جای یک قضیه، از دو قضیه‌ی به هم پیوسته تشکیل شده‌اند. در این دو وجه، ارتباط بین دو قضیه مهم است و اگرچه پیوسته آنها به هم مربوط‌اند ولی فاعل هر گفته می‌تواند دارای ارتباط‌های متفاوتی باشد.

4-2-2- وجه شرطی:

«وجهی است که دو قضیه را به هم مربوط می‌کند از این رو فاعل قضیه‌ی دوم و کسی که شرط را تعیین می‌کند، یک شخصیّت‌اند.» (تودوروف، 1379: 261) به عنوان مثال، x از Y می‌خواهد کار دشواری انجام دهد، اگر Y موفق شد، X خواسته‌ی او را برآورده می‌کند. در اعترافات غلامان، این وجه با بسامد کمتری نسبت به وجوه دیگر حضور دارد. نمونه‌هایی از این وجه را در مثال‌های زیر می‌توان دید:
- مأمون به غلامان جنگجو و نگهبان می‌گوید که اگر از حضرت علی بن موسی خوب مراقبت کنند، بعد از برگزاری نماز، پاداش‌های خوبی به آنها داده می‌شود.
- مأموران خلیفه به غلام جاسوس می‌گویند که اگر مخفیانه امام را تحت‌نظر داشته باشد و همه‌ی اعمال او را برای خلیفه بنویسد، پاداش می‌گیرد و عاقبتی نیکو می‌یابد.
- زیردستان مأمون به غلام کاتب وعده می‌دهند که اگر آنچه را به او می‌گویند، نیکو بنویسد، به مراتب بالاتر می‌رسد.
- مأمون برای فضل شرط می‌گذارد که اگر امام هشتم را از سر راه بردارد، جایگاهش محفوظ است و در غیر این صورت، مجازات می‌شود.
دقت در نمونه‌های یادشده، نشان می‌دهد که اغلب وجوه شرطی در این روایت، برای تشویق و درخواست انجام کاری آمده‌اند؛ امّا در برخی موارد، هدف از شرط، تهدید است؛ به این معنی که اگر فردی کاری را انجام ندهد، مجازات می‌شود. همچنین استفاده‌ی از وجه شرطی، تمهیدی است برای تأکید بر وجه الزامی روایت و نیز روابط مبتنی بر رابطه‌ی فرادست و فرودست در مناسبات میان شخصیّت‌ها. به عبارت دیگر، استفاده از وجه شرطی، در معنای ترغیب یا تشویق، نشان دهنده‌ی روابط مبتنی بر قدرت و برتری یک سوی شرط بر دیگری است. در مناسبات مأمون و زیردستانش، وجه شرطی بیانگر اهمیّت پای‌بندی شخص به قانون الزام‌آوری است که به روابط شخصیّت‌ها شکل می‌دهد و بر این اساس، شخصی که شرط را تعیین می‌کند، فرد صاحب قدرت است و فردی که مورد خطاب قرار می‌گیرد، فرودستی است که چاره‌اش جز پذیرش امر فرد صاحب قدرت ندارد و در صورت ناکامی در اجرای فرمان، با شکلی از اشکال مجازات روبه رو می‌شود.

5-2-2- وجه پیش‌بین:

«ساختار وجه پیش‌بین، مثل شرطی است فقط با این تفاوت که فاعل قضیه‌ی پیش‌بین، لازم نیست که فاعل قضیه‌ی دوم (پیرو) باشد. فاعل قضیه‌ی اول هیچ محدودیّتی ندارد و از این رو، این فاعل می‌تواند با فاعل پیش‌بین یکی باشد.» (تودوروف، 1379: 262) «برای مثال X فکر می‌کند که اگر من باعث ناراحتی Y شوم، y از من انتقام می‌گیرد. همچنین ممکن است که نهاد گزاره‌ی اول و دوم یکی باشد و نهاد گزاره‌ی پیش‌بین، شخص دیگری؛ مثلاً x فکر می‌کند که اگر y از شهر برود، معلوم می‌شود که y دیگر علاقه‌ای به خانواده‌اش ندارد.» (همان: 264).
این وجه نیز بر شکل‌گیری روایت «اعترافات غلامان» و پیشبرد آن تأثیر بسزایی دارد. وجه پیش‌بین در بسیاری از داستان‌ها، در تقابل با وجه الزامی قرار می‌گیرد؛ یعنی، فردی که قانون الزام‌آور جامعه را نمی‌پذیرد یا راهی را برای گریز از آن جست و جو می‌کند، پیش‌بینی می‌کند که اگر من به طریقی بتوانم از تابعیت قانون سرباز بزنم، می‌توانم تمایلات خود را دنبال کنم. در روایت «اعترافات غلامان» برخلاف این نوع داستان‌ها، وجه پیش‌بین نیز در مهم‌ترین کارکرد خود، در جهت تقویت وجه الزامی به کار گرفته می‌شود؛ به این معنی که مأمون برای تحکیم پایه‌های حکومت خود و حفظ قانون اطاعت از خلیفه، می‌کوشد تا راهکاری برای خواسته‌ی خود بیابد؛ پس به این نتیجه می‌رسد که «اگر من بتوانم راهی برای همراهی خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با خودم پیدا کنم، می‌توانم به خلافت ادامه دهم.» نتیجه‌ی این پیش‌بینی، این است که مأمون، امام رضا (علیه السلام) را به ولایتعهدی انتخاب می‌کند و ایشان را از مدینه فرامی‌خواند. امام (علیه السلام) در ابتدا، به منظور رعایت مصالح مسلمین، دعوت مأمون و مقام ولایتعهدی را می‌پذیرند. این موافقت اولیه، به معنای درست از کار درآمدن وجه پیش‌بین روایت است. بنابراین، وجه پیش‌بین در جهت برآورده شدن خواست شخصیّت و نیز تثبیت قانون الزام‌آوری عمل می‌کند که شخصیّت (مأمون) در پی آن است.
در ادامه‌ی روایت و پس از حضور امام (علیه السلام) در ایران، سهل، وزیر مأمون، پیش‌بینی می‌کند که اگر امام را به تصدّی کارهای دولتی وادار کنند، به طور قطع از قداست امام (علیه السلام) و قدرت و محبوبیت معنوی ایشان در بین مردم کاسته می‌شود؛ امّا پیش‌بینی او محقّق نمی‌شود و روز به روز، عشق و ارادت مردم نسبت به حضرت امام (علیه السلام) فزونی می‌گیرد. راهکار دیگر وزیر مأمون برای کاستن از محبوبیت امام (علیه السلام)، این است که پیش‌بینی می‌کند که چون مردم انتظار دارند شاهد کرامت اولیا خدا باشند، اگر کرامتی را از امام (علیه السلام) مشاهده نکنند، اعتقادشان نسبت به امام از بین می‌رود»؛ بنابراین، با اطلاع از خشکسالی مرو، از امام رضا (علیه السلام) می‌خواهد که نماز باران بخوانند و پیش‌بینی می‌کند که دعای امام (علیه السلام) حتماً بی‌تأثیر خواهد بود امّا پیش‌بینی سهل به حقیقت نمی‌پیوندد و پس از نماز امام (علیه السلام)، باران می‌بارد.
محقّق نشدن پیش‌بینی وزیر، به معنای شکست دسیسه‌ای دستگاه خلافت و نیز تأکیدی است بر حقانیت امام (علیه السلام) که اساسی‌ترین قدرتی است که قدرت خلیفه را تهدید می‌کند؛ بنابراین، پیش‌بینی‌های وزیر خلیفه، باز هم در جهت براوردن خواست خلیفه مبنی بر تقویت قدرت و حکومت اوست امّا پیش‌بینی سهل درست از کار درنمی‌آید و این، هم به معنای تحقّق نیافتن خواست شخصیّت و هم به معنای تزلزل در قطعیت قانونی است که مأمون می‌کوشد تا به کمک آن، پایه‌های قدرت خود را تحکیم کند. نمونه‌های دیگری از پیش‌بینی‌هایی که غلامان راوی داستان و دیگر کارگزاران دستگاه خلافت مأمون، جهت برآوردن خواست خود به آنها متوسّل می‌شوند، از این قرار است:
- سی غلام جنگی، پیش‌بینی می‌کنند که اگر امام را به شهادت برسانند، پاداش می‌گیرند و ثروتمند می‌شوند.
- سی غلام دربار خلیفه، قبل از ضربه زدن به امام، پیش‌بینی می‌کنند که اگر قصد جان امام را بکنند، امام (علیه السلام) می‎‌توانند به وسیله‌ی کرامات خود مانع آنها شوند.
- مأمون پس از توطئه‌های بسیاری برای از میان بردن امام، پیش‌بینی می‌کند که اگر زهر را با سوزن وارد انگور کنند، می‌توانند امام رضا (علیه السلام) را به شهادت برسانند.
از سوی دیگر، وجه پیش‌بین برای برآوردن خواست شخصیّت دیگر داستان، یعنی امام رضا (علیه السلام) نیز کارکردی تعیین کننده دارد. برخلاف پیش‌بینی‌های مأمون و کارگزاران حکومتش، پیش‌بینی‌های امام (علیه السلام) همواره تحقّق می‌یابند. تحقّق پیش‌بینی‌های امام (علیه السلام) در مواردی، از حقّانیت و معصومیت امام (علیه السلام) ناشی می‌شود؛ برای مثال، امام، جد بزرگوارشان را در خواب می‌بینند و به امر ایشان، نماز باران را روز دوشنبه برگزار می‌کنند؛ بنابراین، بعد از پایان نماز، وقتی که مردم از آمدن باران ناامید شده‌اند، امام (علیه السلام) یقین دارند که باران خواهد بارید و وقتی ابرهای سیاه برای دومین بار از جانب مغرب می‌آیند، خطاب به مردم می‌فرمایند: «ای مردم، این ابرها، مأمور شهر شما هستند. به خانه‌هایتان بروید و آرام بگیرید تا از گزند بارانی که به شدت خواهد بارید، در امان باشید.» (شاه‌آبادی، 92: 1387)
در متن «اعترافات غلامان»، صحت پیش‌بینی‌های امام (علیه السلام)، همیشه ناشی از معصومیت ایشان نیست، بلکه در بسیاری موارد، شناخت و آگاهی و دوراندیشی امام (علیه السلام)، دلیل صحت پیش‌بینی‌های ایشان است؛ به عنوان مثال، امام (علیه السلام) پیش‌بینی می‌کنند که اگر به ایران بروند، همان جا به شهادت می‌رسند. یکی از همراهانشان می‌گوید: «پدر و مادرم به فدایتان، چه شده؟ چرا این‌قدر منقلب شده‌اید؟» و امام (علیه السلام) می‌فرمایند: «این آخرین وداع من با جدم بود؛ من در غربت خواهم مرد.» (همان: 22) همچنین امام (علیه السلام) یقین دارند که اگر حضرت معصومه (س)، نیز به ایران بیایند، در غربت به شهادت می‌رسند (ن. ک: همان: 83).
صرف‌نظر از علّت صحت پیش‌بینی‌های امام رضا (علیه السلام)، تحقّق پیش‌بینی‌های ایشان نیز در جهت تقویت وجه تمنایی داستان و تحقّق خواسته‌های ایشان است و از آنجا که در روایت «اعتراف غلامان»، وجه الزامی و تمنایی ارتباطی تنگاتنگ دارند، وجه تمنایی، این بار در تقابل با وجه الزامی قرار می‌گیرد؛ یعنی، به منظور تضعیف و از میان بردن قانون خلیفه ساخته‌ای که مأمون آن را وضع کرده است؛ به عبارت دیگر، امام (علیه السلام) از سر بصیرت و یا به دلیل معصومیت‌شان، اعمال و دسیسه‌های دستگاه خلافت مأمون را پیش‌بینی می‌کنند و خواسته‌ی ایشان، در حقیقت، آشکارکردن چهره‌ی واقعی خلافت عباسیان و اصلاح جامعه‌ی اسلامی است؛ این خواست امام (علیه السلام)، در تقابل با وجه الزامی قانونی است که می‌کوشد اطاعت از خلیفه‌ی وقت را الزامی و مطابق با آموزه‌های دین مبین اسلام معرفی کند؛ بنابراین، وجه تمنایی روایت در ارتباط میان مأمون و امام رضا (علیه السلام)، کارکردی دوگانه در ارتباط با وجه الزامی روایت دارد: خواست مأمون در جهت تثبیت قانون و خواست امام (علیه السلام) در تقابل با قانون عمل می‌کند و سرانجام، هرچند شهادت امام (علیه السلام)، مطابق خواست مأمون است، قانون دیگری جایگزین قانونی می‌شود که او در پی تثبیت آن است؛ قانونی که بر اساس آن، تابعیت و اطاعت از خلیفه‌ی ظالم جایز شمرده نمی‌شود و جهاد و مبارزه با چنین قانون و خلیفه‌ای، الزام‌آور تلقی می‌شود.

3- نتیجه‌گیری

در این مقاله، «روایت اعتراف غلامان» بر اساس آموزه‌های روایت‌شناسانه‌ی «تودوروف» و دیدگاه او درباره‌ی وجوه روایتی بررسی شده است. منظور از وجوه روایتی در این نظریه، جنبه‌های مختلف حاکم بر روابط میان شخصیّت‌های داستان است و نتایج حاصل از این بررسی نشان می‌دهد که:
1- اساس شکل‌گیری روایت در این داستان، مبتنی بر کارکرد دو سویه‌ی وجه تمنایی است. این کارکرد دوسویه، از طرفی به معنای تقابل خواست شخصیّت‌های داستان (قهرمان و ضدقهرمان) است و از سوی دیگر، به معنای رابطه‎‌ی دوسویه‌ی وجه تمنایی و وجه الزامی در روایت؛ به این معنی که تقابل خواسته‌های قهرمان (امام رضا) و ضدقهرمان (مأمون)، عامل اساسی شکل‌گیری آغاز، تداوم و پایان داستان است. خواست مأمون برای ادامه‌ی خلافت و چاره‌اندیشی‌های او برای رسیدن به خواسته‌اش، در تقابل با خواست حضرت امام رضا (علیه السلام)، مبنی بر نشان دادن چهره‌ی واقعی دستگاه خلافت عباسیان و مبارزه با خلافت ناحق آنها، عامل اساسی شکل‌گیری روایت است و در تقابل این خواسته‌هاست که رخدادهای روایت و کنش‌های اشخاص داستان معنادار می‌شود.
2- وجه تمنایی روایت، ارتباطی تنگاتنگ و دوسویه با وجه الزامی دارد. در این رابطه نیز وجه تمنایی و خواسته‌های اشخاص داستان، به دو صورت کاملاً مخالف، با وجه الزامی داستان پیوند دارد. خواسته‌ی مأمون (ادامه‌ی خلافت) در گرو تثبیت قانونی است که اطاعت از خلیفه‌ی وقت را در هر حال، الزام‌آور می‌داند و حکمی الهی تلقی می‌کند؛ بنابراین، تمام چاره‌جویی‌های مأمون، در جهت تثبیت این قانون و در نهایت برآوردن خواسته‌ی اوست، در حالی که تحقّق خواست امام رضا (علیه السلام)، در گروه خدشه‌دار کردن و از میان بردن این قانون است و به این جهت، امام (علیه السلام) تلاش می‌کنند تا اساس مشروعیت حکومت عباسیان را محل تردید قرار دهند. حاصل تلاش امام (علیه السلام)، جایگزینی قانونی است که به موجب آن مبارزه در برابر خلیفه‌ی ناحق و ظالم، نه تنها درست که واجب شمرده می‌شود.
3- غلبه‌ی وجه تمنایی بر دیگر وجوه روایت، به کارکرد دیگر وجوه روایت جهت داده است؛ یعنی، کارکرد وجه فرضی روایت نیز در جهت تحقّق وجه تمنایی است. همچنین تمام گزاره‌های اخباری روایت نیز به عنوان امر محقّق در داستان، یا در خدمت تحقّق وجه تمنایی است یا نتیجه‌ی کارکرد این وجه.
4- کارکرد اساسی وجه تمنایی و غلبه‌ی آن بر دیگر وجوه روایت، به روشنی نشان می‌دهد که در روایت «اعترافات غلامان»، شخصیّت‌ها، انگیزه‌ها و کنش‌های آنها بسیار مهم‌تر از رخدادهای داستان هستند و نویسنده بیش از همه‌ی عناصر داستان، توجّه خود را به شخصیّت‌ها معطوف کرده‌ است و به نظر می‌رسد که پرداختن به شخصیّت داستانی و برجسته کردن این عنصر نسبت به دیگر عناصر داستان، با هدف نویسنده که شناساندن حضرت امام رضا (علیه السلام)، به عنوان یک شخصیّت حقیقی تاریخی، به مخاطب است، همخوانی دارد.
5- انتخاب وجه تمنایی به عنوان وجه غالب داستان، در نشان دادن انگیزه‌های شخصیّت‌ها نیز کارکردی اساسی دارد و نویسنده تلاش کرده است تا از این طریق، علاوه بر شناساندن شخصیّت معنوی امام (علیه السلام)، به عنوان یک فرد حقیقی و تاریخی، همدلی و تحسین خواننده‌ی خاص در یک گروه سنّی مشخّص را نسبت به عظمت و حقانیت امام رضا (علیه السلام) برانگیزد.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار بخش زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه شهید باهنر کرمان
2. کارشناس ارشد زبان و ادبیّات فارسی.

 

منابع تحقیق :

1. آسابرگر، آرتور. (1380). روایت در فرهنگ عامه، رسانه و زندگی روزمرّه. ترجمه‌ی محمّدرضا لیراوی. تهران: سروش.
2. احمدی، بابک. (1370). ساختار و تأویل متن. تهران: نشر مرکز.
3. احمدی، بابک. (1375). درس‌های فلسفه‌ی هنر. چاپ دوم. تهران: نشر مرکز.
4. اخلاقی اکبر. (1377). تحلیل ساختاری منطق‌الطیر عطّار. اصفهان: نشر فردا.
5. اخوّت، احمد. (1371). دستور زبان داستان. اصفهان: نشر فردا.
6. اسکولز، رابرت. (1379). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات. ترجمه‌ی فرزانه طاهری. تهران: آگاه.
7. ایگلتون، تری. (1380). پیش درآمدی بر نظریه‌ی ادبی. ترجمه‌ی عباس مخبر. ویرایش دوم. تهران: نشر مرکز.
8. ایوتادیه، ژان. (1378). نقد ادبی در قرن بیستم. ترجمه‌ی مهشید نونهالی. تهران: نیلوفر.
9. بارت، رولان و دیگران. (1388).
گزیده مقالات روایت. گردآوری مارتین مکوئیلان. ترجمه‌ی فتاح محمّدی. تهران: مینوی خرد.
10. برنتز، یوهانس ویلم. (1382). نظریه‌ی ادبی. ترجمه‌ی فرزان سجودی. تهران: آهنگ دیگر.
11. تودوروف، تزوتان. (1379). بوطیقای ساختگرا. ترجمه‌ی محمد نبوی. تهران: آگاه.
12. تودوروف، تزوتان. (1377). منطق گفت و گویی میخائیل باختین. ترجمه‌ی داریوش کریمی. تهران: نشر مرکز.
13. چندلر، دانیل. (1387). مبانی نشانه‌شناسی. ترجمه‌ی مهدی پارسا. تهران: سوره‌ی مهر.
14. ریما مکاریک، ایرنا. (1385). دانش‌نامه‌ی نظریه‌های ادبی معاصر. ترجمه‌ی مهران مهاجر و محمّد نبوی. چاپ دوم. تهران: هرمس.
15. سجودی، فرزان. (1383). نشانه‌شناسی کاربردی. تهران: قصه.
16. سجودی، فرزان. (1384). نشانه‌شناسی و ادبیات. تهران: فرهنگ کاوش.
17. شاه‌آبادی، حمیدرضا، (1387). اعترافات غلامان. تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
18. کالر، جاناتان. (1382). نظریه‌ی ادبی. ترجمه‌ی فرزانه طاهری. تهران: نشر مرکز.
19. گرین، کیت و لبیهان، جیل. (1383). درس‌نامه‌ی نظریه و نقد ادبی. ترجمه‌ی گروه مترجمان. تهران: روزنگار.
20. لوته، یاکوب. (1383). مقدّمه‌ای بر روایت در ادبیّات و سینما. ترجمه‌‎ی امید نیک‌فرجام. چاپ دوم. تهران: مینوی خرد.
21. مارتین، والاس. (1382). نظریه‌های روایت، ترجمه‌ی محمد شهبا، تهران: هرمس.
22. محمّدی، محمّدهادی. (1378). روش‌شناسی نقد ادبیّات کودکان. چاپ دوم: تهران: چیستا.

1. پارسا، سیداحمد و طاهری، یوسف. (1391). «بررسی وجوه روایتی در حکایت‌های مرزبان‌نامه بر اساس نظریه‌ی تزوتان تودوروف». پژوهش‌های زبان و ادبیّات فارسی، دوره‌ی چهارم، شماره‌ی 2، صص 1-16.
2. پروینی، خلیل و ناظمیان، هومن. (1387). «الگوی ساختارگرایی ولادیمیر پراپ و کارکردهای آن در روایت‌شناسی». پژوهش زبان و ادبیّات فارسی. شماره‌ی 11، صص 183- 203.
3. حسینی سروری، نجمه و صرفی، محمدرضا. (1389). «بررسی وجوه روایتی در روایت‌های هزار و یک شب». نشریه‌ی ادب و زبان. شماره‌ی 27، صص 87- 114.
4. .................... (1385). «بررسی وجوه روایتی در داستان‌های سندبادنامه». نشریه‌ی ادب و زبان. شماره‌ی 19، صص 88-122.
5. طالبیان، یحیی و حسینی سروری، نجمه. (1385). «نوع‌شناسی سندبادنامه». پژوهش‌های ادبی. سال چهاردهم، شماره‌ی 14، صص 94- 73.
6. سجودی، فرزان. (1378). «درآمدی بر نشانه‌شناسی شعر». ادبیّات و زبان‌ها. شماره‌ی 26، صص 20- 29.
7. فلاح، نسرین و امیری خراسانی، احمد و صرفی، محمدرضا و بصیری، محمدصادق. (1387). «ساختار روایت در هفت پیکر». نشریه‌ی دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه کرمان. شماره‌ی 24، صص 122- 144.
8. مدبّری، محمود و حسینی سروری، نجمه. (1388). «بازشناسی روایت‌های اسطوره‌ای در آینه‌ی داستان‌های ایرانی». مجله‌ی ادب فارسی، دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره‌ی اول، شماره‌ی 2، صص 41- 19.
9. مشتاق‌مهر، رحمان و کریمی قره‌بابا، سعید (1387). «روایت‌شناسی داستان‌های کوتاه محمّدعلی جمال‌زاده». نشریه‌ی دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. شماره‌ی 207، صص 136- 161.

منبع مقاله :
نشریه ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی) سال 7، شماره 13، پاییز و زمستان 1394